حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو می پرند، تنبیهی به این شکل در سربازخانه ها، نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیه بندی کنار باغچه به طور لوزی، که گوشه های آجرها به هم متصل باشد
حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو می پرند، تنبیهی به این شکل در سربازخانه ها، نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیه بندی کنار باغچه به طور لوزی، که گوشه های آجرها به هم متصل باشد
غازایاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود پای کلاغ، زغارچه، آطریلال، اطریلال، پاکلاغی، رجل الغراب
غازاَیاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود پایِ کَلاغ، زَغارچه، آطریلال، اِطریلال، پاکَلاغی، رِجلُ الغُراب
آنکه کله های حیوانات مثل کلۀ گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج). کسی که کله و پاچه و شکنبۀ حیوانات را می پزد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) را پزد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین). روّاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرا کله پز کرده بی دست و پا خبر نیست از پا و از سر مرا. طاهر وحید (از آنندراج). - امثال: کله پز برخاست (یا پاشد) سگ جاش نشست، یعنی بدتری جای بدی را گرفت و به مزاح با هر آنکه بعداز برخاستن کسی، بر جای وی نشیند گویند. (امثال و حکم ص 1231)
آنکه کله های حیوانات مثل کلۀ گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج). کسی که کله و پاچه و شکنبۀ حیوانات را می پزد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) را پزد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین). رَوّاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرا کله پز کرده بی دست و پا خبر نیست از پا و از سر مرا. طاهر وحید (از آنندراج). - امثال: کله پز برخاست (یا پاشد) سگ جاش نشست، یعنی بدتری جای بدی را گرفت و به مزاح با هر آنکه بعداز برخاستن کسی، بر جای وی نشیند گویند. (امثال و حکم ص 1231)
مرحوم دهخدا در یادداشتی آرند: ’در بیت ذیل عمعق آیا کلاهوی است، در شاهنامه دیده شود. آیا کلاهوی اعور بوده ؟’ خری زیر من چون خبز دوک لیکن بر او من چنان چون کلاکوی اعور. عمعق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شاید این کلمه مصحف کاغو یاکلاوو = کلاهو + ی (حرف بیان حرکت کسرۀ اضافه) است. و رجوع به کلاوو و کلاهو و کلاکموش شود
مرحوم دهخدا در یادداشتی آرند: ’در بیت ذیل عمعق آیا کلاهوی است، در شاهنامه دیده شود. آیا کلاهوی اعور بوده ؟’ خری زیر من چون خبز دوک لیکن بر او من چنان چون کلاکوی اعور. عمعق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شاید این کلمه مصحف کاغو یاکلاوو = کلاهو + ی (حرف بیان حرکت کسرۀ اضافه) است. و رجوع به کلاوو و کلاهو و کلاکموش شود
قصبه ای از دهستان پل رودبار است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 445 تن سکنه و در حدود 50 باب دکان دارد. روزهای پنجشنبه در آنجا بازار عمومی است و دارای پاسگاه ژاندارمری نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
قصبه ای از دهستان پل رودبار است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 445 تن سکنه و در حدود 50 باب دکان دارد. روزهای پنجشنبه در آنجا بازار عمومی است و دارای پاسگاه ژاندارمری نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
پریدن کلاغ. یا تنگ کلاغ. وقت غروب، بطور لوزی فرش کردن کف اطاق یا حیاط بطوری که گوشه های نظامیها بهم متصل باشد، در این صورت هر چند عدد نظامی شبیه بکلاغها در حین پرواز بنظر می آیند: (در صحن خانهء... نظامیها بعضی جاها بطور معمول مربع و بعضی جاها کلاغ پر بود)
پریدن کلاغ. یا تنگ کلاغ. وقت غروب، بطور لوزی فرش کردن کف اطاق یا حیاط بطوری که گوشه های نظامیها بهم متصل باشد، در این صورت هر چند عدد نظامی شبیه بکلاغها در حین پرواز بنظر می آیند: (در صحن خانهء... نظامیها بعضی جاها بطور معمول مربع و بعضی جاها کلاغ پر بود)